
زن ستیزی در زمره معضلاتی ست که از بدو پیدایش فرهنگ یعنی حدود هفتاد هزار سال پیش تاکنون در جوامع بشری وجود داشته. زن در اعصار مختلف تاریخ در ملل گوناگون جنس دوم شناخته شده و مردان بعنوان حاکمان مطلق سرنوشت جوامع ، وحشیانه، مستبدانه و گرگ وار فرمان رانده اند. هر از گاهی زن به میدان آمده تا بر حق برابر خویش عینیت بخشد اما این نهضتها به سرعت سرکوب و مجدداً بازوی این معضل چند ده هزار ساله گردن زن را گرفته و طناب بندگی و بردگی را بر آن آویخته. پرداختن بر این موضوع مجالی مفصل می طلبد که در این مقال نمی گنجند اما با مطالعه متون بسیار تاریخی و جامعه شناسی از ملل گوناگون مرا به یک واقعیت تلخ نزدیک کرده است. یک جامعه زن ستیز از توحش و گردن فرازی مردان قلدور آن ریشه نمی گیرد بلکه از مادرانی سرچشمه می گیرد که پسران زن ستیز و دختران برده منش را به جامعه تحویل می دهند. آنچه زن ، زندگی ، آزادی را مسکوت گذاشت سلطه دین فروشان عمامه به سر نبود بلکه وجود زنهایی بود که خود را بندگانی در دست مرد و تحت حمایت نر جانورانی می دانند که بدون آنها هویتی نخواهند داشت و از دامان خود مردانی تهی مغز و بی خرد که پیش نیازهای زن ستیزی ست را به بطن اجتماع روان ساخته اند. برای پیروزی در این میدان نباید به جنگ مردان رفت. باید ذهن زنهایی که هویت خویش را در سایه مردان تعریف می کنند ، تغییر داد. زن و مرد برابرند به شرطی که دامن مادر پرورشگاه این تفکر حقیقی باشد و الا هزاران سال نیز بگذرد این کارخانه زن ستیزی در دامن زنان همچنان به تولید خود ادامه خواهند داد و گونه های مختلف مردان زن ستیز و زنان بردگی طلب را به تاریخ تحویل خواهند داد.
شایان دیبا